حتی سکوت توی چشمهایت هم آرامم می کند
تو فقط باش …
ببین من روی تمام گلایه هایم را خط کشیده ام
تو باش و ببین من چقدر زود ، چقدر بی انتظار
برای نوزادان احساسم مادری می کنم !
ببین چگونه تو را صبر می کنم روز ها … ماه ها !
فقط باش …
و حتی سایه ای ، هاله ای ، شهابی از بودنت را نشانم بده ..
همین کافیست ! من گفته ام همیشه که عاشق ترم ! نه ؟
من حتی آن سگرمه های درهم رفته ات را دوست دارم !
بوی امنیت می دهند!
بمان نفس !
بی تو این لایه ی ناپیدای اطراف این زمین
چیزی برای نفس کشیدن برای من را ندارد !